English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7748 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
blue baby U طفلی مبتلا به یرقان ازرق
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
baby U شیرخواره
baby U بچه
baby U کودک
baby U طفل
baby U مانندکودک رفتار کردن
baby U نوازش کردن
baby U نوزاد
baby U اسب دوساله
baby siphon U سیفون کمکی که در هوابند ابی بکار میرود
baby linen U قنداق
baby split U وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
baby farm U محل نگهداری کودکان
Do you charge for the baby? U آیا برای بچه ها هم پول میگیرید؟
baby converter U مبدل کوچک
baby house U عروسک خانه
The baby is there months old . U نوزاد سه ماهه است
baby buggy U کالسکه بچه
rag baby U عروسک کهنهای
eye baby U دیگری که به او نگاه میکند
eye baby U تصویر شخص در مردمک چشم
cry baby U نی نی کوچولو
bonus baby U بازیگر با پیش پرداخت زیاد
baby carriage U کالسکهی بچه
baby carriage U صندلی چرخدار بچه
baby carriages U کالسکهی بچه
baby carriages U صندلی چرخدار بچه
baby doll U لباسزیر
baby-minder U شخصیکهدر منزلخود از بچههایی که والدین شاغل دارند پرستاری میکند
baby-talk U زبان بچهگانه
The baby is restless. U نوزاد بی تابی می کند
The baby spat out the pI'll. U نوزاد قرص را تف کرد بیرون
To wean a baby. U بچه ای را از شیر گرفتن
baby boom U پرزائی
baby sitter U بچه نگهدار
baby-sit U بچه داری کردن
baby-sitting U از بچه نگاهداری کردن
baby-sitting U بچه داری کردن
baby-sits U از بچه نگاهداری کردن
baby-sit U از بچه نگاهداری کردن
baby-sitter U بچه نگهدار
baby-sat U از بچه نگاهداری کردن
to get rid of a baby U بچه اش را برایش انداختن [اصطلاح روزمره]
baby-sat U بچه داری کردن
baby sit U از بچه نگاهداری کردن
baby-sitters U بچه نگهدار
to sleep like a baby <idiom> U مثل نوزاد راحت و بی دغدغه خوابیدن
baby sit U بچه داری کردن
baby-sits U بچه داری کردن
throw the baby out with the bathwater <idiom> U (تروخشک باهم میسوزد)کل چیزی رادور ریختن به خاطر خرابی یک قسمت آن
test-tube baby U بچهایکهخارجازرحممادررشدکند
The baby was kicking and scraming . U نوزاد لگه می انداخت وفریاد می کشید
the baby takes notice U بچه می فهمد
the baby takes notice U بچه باهوش است
the baby takes notice U بچه ملتفت است
The child [kid,baby] has taken after her mother. بچه به مادرش رفته.
I am thinking of baby number two as I am not getting any younger. U من به فکر داشتن کودک شماره دو هستم چون من که جوانترنمی شوم .
It's pretty hard to be in a bad mood around a fivemonth old baby. U ناراحت بودن در کنار یک نوزاد پنج ماهه کار سختی است.
blue U نیلی
blue U اسمان نیلگون
ox blue U ابی سیرمایل به ارغوانی
go off into the blue U آب شد و به زمین رفت
out of the blue <idiom> U غیرمتقربه
the blue U دریا
blue U اسمان
the blue U اسمان
go off into the blue U ناپدید شدن
to look blue U افسرده یابوربنظرامدن
blue U مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
blue آبی
out of the blue U غیر منتظره
thumb blue U نیل گلولهای یاقالبی
blue [joke] <adj.> U خشن [جوک]
sky blue U نیلگونی
paris blue U یکجور نیل فرنگی
steel blue U رنگ ابی فولادی
paris blue U جوهرابی روشن
peacock blue U رنگ ابی طاووسی
powder blue U نیل رخت شویی
prussian blue U نیل فرنگی
prussian blue U رنگدانه ابی رنگ اهن دار
prussian blue U ابی پروس
blue laws U قوانین سخت و محدود کنندهی پیوریتانها که بر شمال ایالات متحده حاکم بود
teal blue U رنگ ابی مایل به خاکستری
powder blue U گردلاجوردفرنگی
sky blue U اسمانی
sky blue U رنگ ابی اسمان
peacock blue U رنگ ابی مایل بسبز
thymol blue U ابی تیمول
to burn blue U شعله یا نور ابی دادن
blue tit U پرندهایکوچکبابالسرودم آبیوسینهزرددراروپا
blue-black U آبیپررنگ
electric-blue U آبیروشن
I kept saying it tI'll I was blue in the face. U آنقدر گفتم با زبانم مودرآورد
It tends to be blue . It is bluish. U بیشتر برنگ آبی می زند
blue in the face <idiom> U آرام گرفتن
once in a blue moon <idiom> U به ندرت
blue [joke] <adj.> U زمخت [جوک]
once in the blue moon U خیلی بندرت
a bolt from the blue U از غیب
She comes here once in a blue moon . U سالی ماهی یکبار می آید اینجا ( بسیار بندرت )
blue mussel U صدفدوکفهایآبی
to by blue muder U فریاد کردن
to by blue muder U دادزدن
ice-blue U آبیکمرنگ
blue law U قوانین سخت و محدود کنندهی پیوریتانها که بر شمال ایالات متحده حاکم بود
blue law U قوانینی که رقص و نمایش ومسابقات و حتی کار را در روز مقدس تحریم کند
blue laws U قوانینی که رقص و نمایش ومسابقات و حتی کار را در روز مقدس تحریم کند
true-blue U پیرو متعصب
true-blue U هوادار دو آتشه
blue ball U توپآبی
blue beam U اشعهآبیکلاهکآبی
blue cap U صدفکبود
a bolt from the blue U مثل عجل معلق
oxford blue U ابی سیر مایل به ارغوانی
blue key U نقطه کمکی ابی برای تنظیم عکس در موقع فاهر کردن فیلم
blue commander U فرمانده نیروهای خودی فرمانده نیروهای ابی
blue brittleness U شکنندگی ابی رنگ
blue brittle U شکستگی ابی
blue book U کتابی است که وزارت امور خارجه هرکشور هر چند سال یک مرتبه منتشر و مسائل سیاسی عنوان شده در طی ان چندسال را تجزیه و تحلیل وروشن میکند
blue book U کتاب ابی
blue book U هر کتاب یا سند مستندوقابل اعتماد
blue book U هرکتاب یانشریه رسمی دولتی
blue blood U نجیب زاده اشراف زاده
blue blood U عضو طبقه اشراف
blue devil U افسردگی
blue devil U ال
blue jay U زاغ کبود
blue jacket U سرباز نیروی دریائی
blue gun U لوله پرتاب ابی
blue forces U نیروهای ابی
blue forces U نیروهای خودی
blue flag U پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
blue eyed U ابی چشم
blue eyed U زاغ
blue devil U دیو
blue bell U گزارش بدرفتاری
blue bell U گزارش جنایت
blue-collar U کارگری
blue collar U کارگری
blue jeans U شلوارکاوبوی
blue jeans U شلوار کار ابی رنگ
royal blue U رنگ ابی مایل بارغوانی روشن
blue water U دریای ازاد
black and blue U کبود و سیاه
blue-chip U سهام مرغوب
blue-chip U ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
blue chip U ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
blue blooded U نجیب زاده
blue bark U تقاضای هزینه سفر و معاش حرکت
blue bark U گزارش حرکت
blue anealing U بازپخت ابی رنگ
big blue U ابی بزرگ لقبی برای شرکت بین المللی ماشینهای تجاری
big blue U IB
big blue U نام غیر رسمی IBM
blue fox U سگ روباه
alkali blue U ابی قلیا
acid blue U ابی اسیدی
blue chip U سهام مرغوب
blue line U خط دفاعی هاکی
indigo blue U ابی ایندیگو
blue print U فون ابی
blue print U تون پلات ابی
cobalt blue U لاجورد
blue shift U جابجایی به سوی ابی
blue vitriol U کات کبود
once in a blue moon U گاه گاهی
blue-blooded U نجیب زاده
slate blue U رنگ ابی مایل به خاکستری
bright blue U لاجوردی
bromthymol blue U ابی برم تیمول
dark blue سرمه ای
intense blue U ابی سیر
dark blue U ابی سیر
blue liner U مدافع
blue moon U زمان دراز
blue moon U مدت طولانی
blue mud U گل کبود
king's blue U رنگ ابی متوسط
blue print U رسم فنی
navy blue U ابی سیر
blue print U زمینه ابی
light blue U کبود
navy blue U کبود
methyl blue U ابی متیل
milori blue U ابی میلوری
his coat was in blue velvet U مخمل ابی بود
his coat was in blue velvet U نیمتنه اش
green with a blue tint U سبز مایل به ابی
red, green, blue U سیستم نمایش قوی که از سه سیگنال ورودی مجزا برای کنترل اشعههای قرمزوسبزوابی استفاده میکند
red, green, blue U سه اشعه تصویردرتلویزیون رنگی
blue or copper vitriol U زاج کبود
blue ribbon program U برنامه کاملی که در ابتدا و بدون هر گونه خطا یا مشکل اجرا شود
white with blue stripes U سفید با خطهای ابی سفید باراه راه ابی
blue-eyed boy U دراصطلاح"تافتهجدابافته"
blue collar employees U کارگران
They beat each other black and blue. U همدیگر را خونین ومالین کردند
to beat black and blue U کوفته یاکبودکردن
the greenish hue of blue U حالتی از رنگ ابی که به سبزی بزند
blue or copper vitriol U کات کبود
blue beam magnet U مغناطیس اشعه ابی
Recent search history Forum search
1شیردادن مادر به بچه
1کودک کش
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com